چکیده:
این مقاله با روش مروری - تحلیلی و استنباطی درصدد توصیف خصوصیات یاران حسین بن علی (ع) برآمده و سعی نموده است
تا با عنایت به این خصوصیات، الگوهای کاربردی در ایجاد انتظار مهدوی را ترسیم نماید.
سؤال های اصلی تحقیق عبارت اند از:
1. خصوصیات یاران حسین بن علی (علیه السلام) چگونه است؟
2. الگوهای برگرفته از حرکت عاشوراییان برای منتظران مهدی (عج) چیست؟
چگونگی الگوگیری از اهل بیت (علیهم السلام) در زندگی مسأله ای مهم است، عده ای چنین می اندیشند
که این امر مورد دسترسی نیست، چگونه ممکن است از انسان معصوم در زندگی الگو گرفت؟!
تربیت براساس الگوگیری از انسان کامل، مطمئن ترین شیوه ی تربیتی است و به انسان راه رشد
و تعالی را نشان می دهد، در حقیقت با تبعیت از الگوهای برگرفته از سیره ی معصومان (ع) انسان به تعالی
و رشدی که خداوند از او انتظار دارد می رسد.
با بررسی گزارش های تاریخی و تحقیق و تفحص پیرامون یاران حسین بن علی (ع) در می یابیم
که بندگی خدا، راه شناسی و راهبرشناسی، تبعیت مطلق از امام زمان، عشق و دلسپردگیبه او
(سلام الله علیها)، مسئولیت شناسی، وظیفه مداری، پرکاری و کم توقعی، سبقت جویی در مسیر خدمتگزاری
، وفاداری، شهادت طلبی، مهرورزی و محبت، حماسه آفرینی و شجاعت، همه از خصوصیات عاشوراییان است
که در مکتب حسین بن علی (علیه السلام) تربیت شده اند و همگی می توانند الگوهای رفتاری و عملی منتظران مهدی
(عج) را ترسیم نمایند.
واژگان کلیدی:
عاشورا، عبودیت، احیاگری، پیرو، انتظار، منتظر.
1. مقدمه:
نگرش صحیح به آنچه در عاشورای حسینی اتفاق افتاد منشأ خیرات و برکات فراوانی بوده و در حوزه های
مختلف زندگی انسان اثر گذار است. اگر انسان حقیقت را به درستی بفهمد آثاری فراوان از آن فهم در حوزه ی
رفتاری او ساری و جاری خواهد شد.
شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و اهل بیت و یارانش، همه می توانند در زندگی انسان منشأ اثر باشد
؛ البته اگر انسان در مواجهه با این واقعه به دنبال عمق آن بگردد. به هر میزان که انسان در مواجهه با این مسئله
عمیق شود، آثار حاصل از آن نیز بر زندگی اش عمیق تر خواهد شد و این مسئله محدود به حدّی نیست !
هر چقدر انسان از نظر معنوی و روحی رشد کند در مواجهه با این واقعه پیام هایی عمیق تر را دریافت خواهد نمود.
2. طرح مسئله:
حرکت حسین بن علی (علیه السلام) در اوج معرفت به پروردگارش شکل گرفت. (1) او در اوج عبودیت
جانش را هدیه نمود (2) لذا الگوگیری از حرکت او نیز تنها در مسیر عبودیت حق ممکن است.
حسین بن علی (علیه السلام) در عاشورا نقش ویژه و منحصر به فردی بر عالم زد که تا قیام قیامت می توان
از آن درس گرفت. نقش او با عنایت حق جاودانه شد و ثارالله گشت.
حسین بن علی (علیه السلام) به عالمیان آموخت که اگر می خواهید جاودان شوید و از شما جز نامی
بر سنگ باقی نماند، در بندگی خدا اوج بگیرد. (3) او درس عبودیت را به زیباترین صورت ترسیم نمود.
حوزه ی عبودیت پروردگار حوزه ای فراگیر است که تمام عرصه های زندگی انسان را در بر می گیرد
حسین بن علی (علیه اسلام) این فراگیری را نشان داد. بنده ی خدا تمام حوزه های زندگی اش را سجاده ی
خدا می داند و فرصت ارائه عبودیت. (4)
او هنگام عبادت خدا بنده است و هنگام انجام امور خانوادگی و اجتماعی نیز بنده است.
حسین بن علی (علیه السلام) با ظرافتی خاص نشان داد که چگونه حرکت اجتماعی تو سجاده ی عشق و
عبادتت می شود، اگر بنده ی خدا باشی و ذاکر حق!
کنیه ی او اباعبدالله است، شاید یکی از عمیق ترین پیام های حرکت حسین بن علی (علیه السلام) در همین
مسئله باشد و شاید بتوان گفت که هر مسئله ی دیگری درباره ی با حرکت او و در ذیل این مطلب ایجاد می شود.
حسین بن علی (علیه السلام) این حرکت را معنا کرد و به صورت های مختلف جلوه گر ساخت . او (سلام الله علیها)
نشان داد که بنده ی خدا زیرک و با هوش است و حرکت های اطرافش را می فهمد و تشخیص می دهد که کدام
حرکت مانعی در مسیر عبودیت حق ایجاد می کند. لذا در صدد مانع زدایی بر می آید.
بنده خدا مانع زدایی را وظیفه ی خود می داند
بنده ی خدا نمی تواند تحمل کند که در مسیر بندگی حق مانع باشد به گونه ای که خودش و دیگران از
حرکت باز بمانند و نتوانند در این مسیر حرکت کنند و گام بردارند لذا مانع زدایی را وظیفه ی خود می داند. (5)
این مسئله را نیز باید روشن نمود که حقیقت مانع زدایی لطف و محبت بنده ی خدا به مولایش و رهروان
مسیر بندگی حق است. انسانی که حقیقتاً بنده ی خدا شود نسبت به انسان های دیگر محبت پیدا می کند
و نمی تواند تحمل کند که دیگران در ورطه ی گمراهی و ضلالت غوطه ور باشند و او کاری نکند !
از این رو حتی اگر لازم باشد از خورد و خوراک و استراحتش می کاهد و با تمام وجود در مسیر احیاگری
بندگان خدا کوشش می کند و اگر در راه احیای گری متوجه مانعی باشد با برنامه ریزی مانع را از مسیر حق می زداید
و در انجام هر آنچه از دستش بر می آید کوتاهی نمی کند!
امر به معروف و نهی از منکر مانع زدایی از مسیر بندگی خداست
حسین بن علی (ع) به منظور احیاگری امت زمانش، بلکه بهتر است بگوییم برای احیاگری انسان های حقیقت جو
در هر عصر و زمانی تا قیامت راه را شناخت و مانع های مسیر را دریافت و در راه زدایش موانع کوشید. او خود معرفی
می نماید که قیام من به دلیل امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سیره ی پدرم و جدم است. (6)
حساسیت نسبت به امر هدایت دیگران، کاری است که اباعبدالله الحسین به زیباترین صورت محقق فرمود
و از قیمتی ترین مایملک خود در راه مانع زدایی طریق هدایت گذاشت.
امام (علیه السلام) به صورت های دیگر نیز مانع زدایی فرموده اند؛ امر به معروف و نهی از منکر (7)
تنها یک صورت از مانع زدایی ایشان است، علاوه بر آن امام (ع) در مقاطع مختلف زندگی خویش به معرفی
خود و جایگاه خاندانشان و انتسابشان به حقیقت پرداختند. (8)
معرفی حقیقت آنچنان که هست خود نوعی مانع زدایی است
باید از چهره ی حقیقت ابهام زدایی نمود. نباید حسینیان و عاشورائیان اجازه دهند که چهره ی دین مبهم بماند ؛
ایشان باید همیشه به دنبال روشن نمودن حقایق دین باشند. به این معنا که؛ به یغما برندگان هدایت که
دست نشانده های شیطان اند در میان آدمیان، اجازه ندهند تا با تسویلات باطل، حقایق دین را به غیر از آنچه
هست نشان دهند. این وظیفه ی عالم دینی است، او که در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) تربیت شده است ،
نباید بگذارد تا غباری بر چهره ی دعوت های الهی نبی مکرم اسلام بنشیند. بخشی مهم از احیاء گری دین این است
؛ یعنی، نیازسنجی، مخاطب شناسی، و تبیین آموزه های دین بنابر مقتضیات و نیازهای روز. (9)
حسین بن علی (علیه السلام) الگوی دینداری و دین مداری، زنده شدن و زندن گرداندن دیگران را آموخت .
منتظر مهدی (عج) باید این الگوها را بشناسد و به کار بندد.
مخاطبان حرکت حسین بن علی (ع) مخالفان امر هدایت و احیاگری اند و پیروان مکتب او دغدغه ی هدایت و احیاء
قلوب را دارند. حسین بن علی (ع) راهش را آموخت.
خود بنده ی خدا باشید و دیگران را به بندگی خدا بخوانید. خود دین را بشناسید و به دیگران نیز بشناسانید.
منتظر مهدی (عج) باید در سرلوحه ی فرهنگ انتظار عبودیت حق را قرار دهد.
حسین بن علی بندگی حق را ترسیم کرد و در حوزه های مختلف آن را معنا نمود،(10) منتظر مهدی (عج) نیز باید
چنین باشد. اینجا بزنگاه و همان نقطه ی حساس مسئله است. زیرا در ترسیم بندگی آن هم در حوزه های
مختلف زندگی است که انسان امروزی مشکل دارد. چرا که کارش، تحصیلش، خانواده اش و تحقیقش و...
همه و همه را در کنار بندگی حق می بیند! نه در جهت و نه بر محوریت حق و این چنین است که از فرهنگ
حسینی فاصله می گیرد و با فرهنگ انتظار تربیت نمی شود.
مهدی (عج) نیز مانند جدش حسین (علیه السلام) راهبر زمانش و احیاگر و هادی مطلق دوران است .
او نیز در سرلوحه ی کارهایش عبودیت حق را قرار داد و در تمام عرصه های زندگی بندگی خدا را می جوید.
(11) الگوی او نیز برای منتظرانش الگوی حسینی است.
قیام حسین و انتظار مهدی یک سو دارد. هر دو به یک جهت می روند و به صورتی مشترک غبار از چهره ی حقیقت می زدایند
، هر دو به دنبال احیاگری اند و به دنبال زنده کردن پیام محمد (ص) که همان پیام خداست. هر دو دلسوزانه و مشفقانه
مانع زدایی می کنند و به دنبال شکوفا کردن فطرت توحیدی انسان هایند.
به راستی چه کسانی به حسین بن علی (ع) لبیک گفتند و دعوت او را اجابت کردند؟
خصوصیات ایشان چگونه بود؟ در ایشان چه ویژگی ای ایجاد شده بود که دعوت حسین (ع) را شنیدند؟
و آن ها که به حسین پشت کرده بودند چه نداشتند که این توفیق را از دست دادند؟
اگر به مسئله خوب دقت کنیم در می یابیم که تمامی افرادی که در خیل یاران حسین (ع) درآمدند و در رکاب
او جنگیدند به دنبال بندگی پروردگار بودند. (12) آنها دعوت قرآن مبنی بر«لا تشرکوا به شیئا» (نسا/36) را دریافته
و به دنبال رضایت پروردگارخویش بودند.
امکان ندارد انسان حقیقتاً به دنبال بندگی پروردگار باشد و پیام امام زمانش را بشنود و در مقابل سکوت کند
یا درخواست یاری وی را رد کند. خیر! این عمل با جوهره عبودیت ناسازگار است!عبودیت حقیقی پروردگار راه شناسی
و راهبرشناسی را در خود دارد. (13)
خصیصه دیگر اینان، این است که راه و راهبر را شناخته بودند. می دانستند مسیر بندگی حق کدام است
و راه و راهبر کیست؟ رهروی در ایشان ایجاد شده بود؛ حسین بن علی (علیه السلام) را به عنوان راهبر معصوم زمانشان
می شناختند و خود رهرو او بودند. (14) این خصیصه نیز الهام بخش خصوصیت دیگری در منتظران مهدی (عج) است.
یقیناً مهدی (عج) نیز فرزند حسین (ع) است و یقیناً او که راهبر زمانش است رهروانی می طلبد که در مسیر بندگی
حق گام بردارند و راه و راهبر بشناسند و دعوت او را لبیک گویند.
ویژگی بارز یاران حسین بن علی (ع) حرف شنوی ایشان از امامشان بود؛ تبعیت بی چون و چرا ، این
معنای شیعه بودن است. پیروِ حقیقی از امام معصوم زمانش اطاعت بی چون و چرا دارد. (15) سرّ این مسئله این است
که پیرو حقیقی، امام زمانش را وصی رسول خدا می داند و همچنانکه خداوند در حق رسولش (ص) فرمود :
«ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر/7) در حق وصی او نیز چنین است. ماهیت دعوت
این دو یکی است، وصی رسول به همان حقیقتی می خواند که رسول (ص) خوانده است. پس اگر اطاعت از رسول
بی چون و چراست اطاعت از او که دعوتش همان دعوت رسول است نیز باید بی چون و چرا باشد.
یاران مهدی (عج) نیز بایستی چنین باشند، منتظران حقیقی باید نسبت به امام زمانشان اطاعت بی چون
و چرا داشته باشند. ممکن است سؤال شود حکم این مطلب در زمان غیبت چگونه است؟ حال که ما به دعوت
او دسترسی نداریم و نمی دانیم دقیقاً از ما چه می خواهد تا آن کنیم تکلیفمان چیست؟
در پاسخ به این سؤال ها می گوییم که: دعوت او همان دعوت اوصیای پیشین رسول خداست، دعوت او ،
دعوت جدش امیرالمؤمنین علی (ع) است که آن هم دعوت رسول خداست و همان دعوت خداوند یاری تعالی است.
مهدی (عج) به چیزی غیر از آنچه پیامبر (ص) خواندند نمی خواند. پس اگر منتظر خود را ملتزم به اجابت
دعوت پیامبر اکرم (ص) نماید و وظیفه مدارانه به دنبال انجام حدود الهی و شرعی خویش باشد
دعوت مهدی (عج) را در این زمینه پاسخ گفته است.
ویژگی دیگر یاران اباعبدالله، عشق به امام زمانشان بود. (16) مراد از عشق در اینجا حب کثیر است ،
حبی که به واسطه ی شدت آن عاشق دیگر خود را نمی بیند و همه معشوق می شود. این عشق به امام زمان
در سایه ی عشق به پروردگار ایجاد می شود، چرا که عاشق دریافته است؛ امام زمانش، راهبر راه معشوق
حقیقی عالم است و به سوی پروردگار راهنمایی می نماید و نیک می داند که امام، به خود نمی خواند
و به خدا می خواند (17) و همچنین دریافته است که امام (ع) به خوبی راه را از چاه باز می شناسد و
به راه و میان برها و پرتگاه های آن آشنا است؛ زیرا معصوم است و وصی نبی (ص)، پس هر آنچه باید یک راهبر برای
هدایت امت داشته باشد او داراست. لذا پیرو حقیقی دلباخته امامش است که احیاگر قلب اوست و راهنمای
مسیر وصل و قرب او به پروردگار.
منتظران مهدی (عج) نیز باید چنین باشند. عشق به امام زمان در زمان غیبت صورت متفاوتی پیدا نمی کند
و همان است که پیروان و عاشقان حسین (ع) در روز عاشورا داشتند. عاشقان امام زمان نیز همان می کنند
که آنان کردند؛ مهیای خدمت اند؛ آماده ی ایثار و گذشت اند؛ منتظر شنیدن فرمان امام اند و در تمام
دوران انتظار آنچنان می کنند که با شالوده ی عشق سازگار باشد.
کربلا صحنه ی نبرد عشق بود؛ عاشوراییان به چشم دیدند آنچه دیگران نفهمیده بودند ! آنان با بال عشق
به قله ی قرب رسیدند. عشق به امام زمان انسان را به عشق خدا رهنمون می کند؛ ابزار سنجش عشق خدا
بی قراری نیست! بلکه، پرکاری و پرتلاشی و دقت و تقواست. هر قدر انسان عاشق تر شود، دقتش در بندگی بالاتر می رود.
عاشق پروردگار بی قرار وصل است، اما بی قراری اش او را به بی توجهی به محیط و وظایفش نمی خواند.
بی قرار خداوند، قرارش در احیاگری و دعوت به حق است، چون معشوقش چنین می طلبد، عاشق خدا،
معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد؛ عشق حقیقی این چنین است، عاشقان خدا، معشوقشان را معرفی می کنند
و دیگران را نیز به او می خوانند اما عاشقان فریب خورده، معشوق را برای خود می خواهند و بس!
حسین (علیه السلام) عاشق خدا بود و در حرکتش عشق به خدا را ترسیم کرد.
منتظران
مهدی نیز، باید عشق به امام زمانشان را از یاران حسین (علیه السلام) بیاموزند.
مسئولیت شناسی و وظیفه مداری با عشق به امام زمان (عج) سازگار است. عاشقان حسین (ع) پرجنب و جوش بودند
و بر یاغیان زمان شوریدند، سکوت را نپسندیدند و در راه مانع زدایی طریق قرب به پروردگار را از هیچ کاری دریغ نکردند.
(18) منتظران نیز باید چنین باشند.
ناامیدی، سیره ی منتظران نیست. جنب و جوش، برنامه ریزی و خدمتگزاری ایشان زاییده ی عشق به امام زمانشان است؛
و ابداً یأس و سکون را به خود راه نمی دهند.
خصوصیت دیگر یاران حسین بن علی (علیه السلام) سبقت جویی در خدمتگزاری به امامشان بود ایشان برای نمایش عشق
و محبتشان و صورت عملی آن یعنی خدمتگزاری به امام از یکدیگر سبقت می گرفتند. (19) آن ها قدر را می دانستند
و فرصت شناس بودند.
منتظران حقیقی از این رفتار عاشوراییان الگوی عملی می یابند اینک نیز چنین است، منتظران مهدی (عج) نیز
باید گوی سبقت را در خدمتگزاری به امام از یکدیگر بربایند یعنی خدمتگزار دین باشند که خدمتگزاری به دین، خدمتگزاری به امام است.
سختی ها عامل پیمان شکنی نشد، وعده های دشمن ایشان را نفریفت. (20) یاران حسین بن علی (ع)
به امامشان وفادار بودند و لحظه ای از یاری او دست نکشیدند و او را تنها نگذاشتند؛ حتی در سخت ترین و
بحرانی ترین اوضاع! (21) این الگویی بسیار کاربردی برای منتظران است.
شهادت طلبی اوج بندگی خداست. انسان ها به میزانی که در مسیر قرب به پروردگار پیش می روند،
عشقشان به شهادت بیشتر می شود. طلب شهادت تنها برای انسان هایی ممکن است که در
طریق بندگی خدا حرکت می کنند. در حقیقت شهادت، صورت مرگ بندگان خدا و گونه ی مرگ طالبان وصل اوست.
به بیان دیگر انسان به میزانی که در مسیر حقیقت گام برمی دارد عبودیت در او تقویت می شود و هر اندازه عبودیت
در آدمی قوت یابد محبت به خداوند در وجود او شدت خواهد گرفت؛ این سرّ بندگی است. انسان در مسیر بندگی
عاشق می شود و اوج عشق طلب شهادت است. پس در مسیر عبودیت حرکت کردن در مسیر عشق رفتن است
و در طریق عشق رفتن در مسیر شهادت گام برداشتن است. (22)
اباعبدالله الحسین (ع) گوی سبقت را در عشق ورزی ربود و در شهادت طلبی اسوه بی بدیل گشت.
(23) یاران او نیز چنین گشتند. (24) منتظران مهدی نیز شهادت طلب می شوند، زیرا ایشان نیز در مسیر بندگی حق حرکت می کنند.
مگر می شود بنده ی خدا و پیرو امام نسبت به پیروان دیگر بخل بورزد و حسادت داشته باشد؟!
مگر می شود پیرو امام مانع رشد و شکوفایی پیروان دیگر گردد؟!
مگر می شود پیرو امام معصوم به محب و پیرو امامش بی اعتنایی و بی مهری کند؟!
اگر چنین کرد یقیناً پیرو حقیقی نیست! از دیگر خصوصیات یاران حسین بن علی (ع) بروز محبت و مهرورزی
ایشان نسبت به یکدیگر است. (25) این خصوصیت عاشوراییان الهام بخش الگوی دیگری برای منتظران مهدی (عج) است.
از جمله ویژگی های عاشوراییان، حماسه آفرینی ایشان بود. شجاعت بی بدیلشان که برخاسته از عشق بی
نظریشان به خداوند و امام زمانشان بود. (26)
موحدان شجاع اند، دلهره و ترس، ناشی از عدم اطمینان به پروردگار است. مؤمنان به حمایت پروردگار
از موحدان اطمینان دارند. این اطمینان حقیقی منشأ ظهور و بروز شجاعت در انسان می شود. عاشوراییان
در اوج عشق و بندگی به پروردگار بودند، از این رو در حماسه آفرینی آن چنان نقش آفرینی کردند.
منتظران مهدی (عج) نیز باید شجاع باشند و از انجام کار صحیح نهراسند، به پروردگار امید داشته باشند و به پیش روند.
3. نتیجه:
اینکه انسان چگونه می تواند از سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) الگوی زندگی بگیرد مسئله ای مهم است،
معمولاً شیعیان می اندیشند که این امر ناشدنی است. زیرا ایشان معصوم بودند و ما انسان های معمولی
چگونه می توانیم از انسان معصوم الگو بگیریم؟ اشتباه اصلی همین جاست! و این طرز فکر در اتصال راهبر و رهرو
خلل ایجاد می کند. راهروان امامان معصوم (علیهم السلام) می توانند از ایشان الگوی زندگی بگیرند و
براساس آن تربیت شوند. این شیوه ی تربیتی، مطمئن ترین، مورد دسترس ترین و کامل ترین و منسجم ترین
شیوه تربیت و رشد انسان است. این الگوهای کامل به انسان اطمینان می بخشند و در تمام عرصه های زندگی او
نقش های توحیدی را معنا می کنند.
رهروان از راهبران معصوم درس زندگی می آموزند و از ایشان تبعیت می کنند؛ تبعیت، کاری است که شیعه ی
آل البیت (علیهم السلام) انجام می دهد و در این تبعیت است که به رشد و شکوفایی می رسد.
انسان در این الگوگیری است که می آموزد چگونه تربیت شود و چگونه به جایی برسد که خداوند از او راضی گردد.
این کاری است که سیره ی اهل بیت (ع) با انسان می کند. (نگاه کنید به نمودار 1 و 2)
آنچه در این مقاله به آن پرداخته شد، خصوصیاتی چند از یاران حسین بن علی (علیه السلام) بود که در ایجاد رفتار
منتظران مهدی (عج) نقش آفرین است. آشنایی با این خصوصیات و اتصاف به آن ها، انسان منتظر را حسینی می کند.
یقیناً منتظران مهدی، حسینی اند. (27)
والسلام علی من اتبع الهدی
نمودارد شماره ی 1: الگوهای حسینی (ع) در شکل گیری انتظار مهدوی
یاران ابا عبدالله (ع) به دنبال بندگی پروردگار بودند، امکان ندارد انسان حقیقتاً به دنبال بندگی پروردگار باشد
و پیام امام زمانش را بشنود و در مقابل سکوت کند یا درخواست یاری وی را رد کند.
««« (الگوی بندگی خدا)
رهروی در یاران حسین (علیه السلام) ایجاد شده بود؛ آنان حسین بن علی را به عنوان راهبر معصوم زمانشان
می شناختند و خود رهرو او بودند.
««« (الگوی راه شناشی و راهبر شناسی)
یاران حسین بن علی (ع) از امام زمانشان حرف شنوی و تبعیت بی چون چرا داشتند، این همان معنای شیعه بودن است.
««« (الگوی تبعیت مطلق از امام زمان)
عاشوراییان با بال عشق به قله ی قرب رسیدند. عشق به امام زمان انسان را به عشق خدا رهنمون می کند،
ابزار سنجش عشق بی قراری نیست، بلکه پرکاری و پرتلاشی و دقت و تقواست.
««« (الگوی عشق و دلسپردگی به امام زمان)
عاشقان حسین (ع) پر جنب و جوش بودند و بر یاغیان زمان شوریدند؛ سکوت را نپسندیدند و در راه مانع زدایی
طریق قرب به پروردگار از هیچ کاری دریغ نکردند.
««« (الگوی مسئولیت شناسی، وظیفه مداری و پرکاری)
یاران اباعبدالله (ع) برای نمایش عشق و محبتشان و صورت عملی آن یعنی خدمتگزاری به امام زمانشان از یکدیگر
سبقت می گرفتند؛ آن ها قدر زمان را می دانستند و فرصت شناس بودند.
««« (الگوی سبقت جویی در مسیر خدمتگزاری)
یاران حسین بن علی (ع) به امامشان وفادار بودند، سختی ها عامل پیمان شکنی نشد، وعده های دشمن ایشان
را نفریفت و لحظه ای از یاری امام زمانشان دست نکشیدند و او را تنها نگذاشتند.
««« (الگوی وفاداری به امام زمان)
اباعبدالله الحسین (ع) گوی سبقت را در عشق ورزی ربود و در شهادت طلبی اسوه ی بی بدیل گشت.
یاران او نیز چنین گشتند. انسان در مسیر بندگی عاشق می شود و اوج عشق، طلب شهادت است.
««« (الگوی شهادت طلبی)
یاران حسین (ع) مظهر مهرورزی و محب پیروان امامشان بودند و این محبت را بروز می دادند. مگر می شود
بنده ی خدا و پیرو امام نسبت به پیروان دیگر بخل بورزد و حسادت داشته باشد؟!
««« (الگوی مهرورزی و محبت)
عاشوراییان به حمایت پروردگار از موحدان اطمینان داشتند و شجاعت بی بدیلشان برخاسته از عشق بی نظیرشان
به خداوند و امام زمانشان بود. دلهره و ترس، ناشی از عدم اطمینان به پروردگار است.
««« (الگوی حماسه آفرینی و شجاعت)
پی نوشت ها :
* عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع)
** Analytical - Review.
1. متی غبت حتی تحتاج الی دلیلٍ یدلّ علیک و متی بَعُدت حتی رقیبا.
:کی (چه وقت)؟ پنهانی که نیازمند برهانی باشی تا بر تو دلالت کند؟ کی دوری تا با آثار به تو رسند؟ کور باد چشمی که
تو را مراقب خود نبیند. (قمی. شیخ عباس، مفاتیح الجنان (دعای عرفه امام حسین (ع)، ص 602)
- الهی، ما اقربک منی و ابعدنی عنک: خدایا، چقدر به من نزدیکی و من از تو دورم! (همان)
2. اللهم انی ارغب و اشهد بالربوبیه لک مقراً بأنک ربی و الیک مرّدی
: پروردگارا من (به شهود جمالت) اشتیاق دارم و به یکتایی ات گواه و به ربوبیتت معترفم و می دانم که
تو مربی و پروردگار منی و بازگشت من (پس از مرگ) به سوی توست. (همان)
3. امام حسین (ع) و اعلموا ان الدنیا حلوها و مرّوها حُلُمٌ، و الانتباه فی الاخره و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها.
: بدانید که زشت و زیبای دنیا چونان خوابدیدنی است که زود می گذرد و بیداری و هوشیاری در روز قیامت است.
آن کسی که در آخرت رستگار شد جاودانه است و آن کسی که در روز قیامت به عذاب الهی دچار شد،
شقاوت و گرفتاری او جاودانه است. (دشتی، محمد، مجموعه نهج الحیاه) ج 6، صص 157-158)
4. امام حسین (ع): واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تمّلوا النعم فتحول نقما
: بدانید! اینکه مردم در نیازهای خود به شما رو می آورند از نعمت های خدا بر شماست پس از نعمت های
الهی دلتنگی و (بی حوصلگی) نشان ندهید که به غضب او تبدیل شوند. (پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، فرهنگ
سخنان امام حسین (ع)، ص 815)
5. امام حسین (ع): کان لا یحلُ لعینٍ مؤمنه تری الله یعصی، فتطرق حتی تغیره
«برای چشم با ایمانی، حلال نیست که ببیند خدا معصیت می شود و او دگر سو را بنگرد، مگر اینکه آن گناه را
دگرگون سازد و (و از بین ببرد) (همان، ص 722)
6. امام حسین (ع) در وصیت نامه ی رسمی خویش اعلام کردند: انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً
و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی (ص) اُرید أن امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و
ابی علی بن ابی طالب. (مجلسی. محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 329)
7. نمونه هایی از امر به معروف و نهی از منکر امام حسین (علیه السلام) عبارت اند از:
1- خطابه ی امام (ع) و افشاگری ایشان پیرامون؛ چهره ی منافقانه ی معاویه، جنایات یزید، ستم کاری های
معاویه و همچنین توصیف چهره ی حقیقی عمرو عاص در مجلسی عمومی که معاویه به قصد بیعت گرفتن از امام
برای یزید ترتیب داده بود. امام (ع) در بخشی از این خطبه خطاب به معاویه می فرمایند:
... و فهمت ما ذکرته عن یزید من اکتماله و سیاسته لامه محمد، ترید ان توهم الناس فی یزید کانک تصف
محجوباً او تنعت غائباً او تخبر عما کان مما احتویته بعلم خاص! و قد دلّ یزید من نفسه علی موقع رایه فخذ لیزید
فیما اخذ به من استقرائه الکلاب المهارشه عند التحارش و الحمام... و القیان... و ضرب الملاحی و... فما اغناک ان
تلقی الله من وزر هذا الخلق باکثر مما انت لاقیه؟
: ای معاویه، آنچه درباره ی کمالات یزید و لیاقت وی برای امت محمد بر شمردی شنیدیم قصد داری طوری
به مردم وانمود کنی و که گویا فرد ناشناخته ای را توصیف می کنی، یا فرد غائبی را معرفی می کنی یا از کسی
سخن می گویی که گویا تو درباره ی او علم و اطلاع مخصوصی داری، در حالی که یزید ماهیت خود را آشکار کرده
و موقعیت (سیاسی و اجتماعی و اخلاقی) خویش را شناسانده است. از یزید آن گونه که هست سخن بگو؛
در آن هنگام که سگ های درنده را به جان هم می اندازد.... از کبوتر بازی ش... از بوالهوسی و عیاشی او بگو....
از خوشگذرانی ش... آیا گناهانی که تاکنون درباره ی این امت بار کرده ای تو را کافی نیست؟
(قتیبیه. ابومحمد، الامامه والسیاسه ج 1 ص 184؛ آملی، سید محسن، اعیان الشیعه ج 1 ص 583؛ امینی، احمد،
الغدیر ج 10 ص 248 یعقوبی. ابن واضح، تاریخ یعقوبی ج 2 ص 228؛ دشتی. محمد، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 140)
2- سخنرانی حضرت درباره مسائل اخلاقی و سیاسی در خیمه ای در منی دو سال قبل از مرگ معاویه برگزار شد.
امام (علیه السلام) به میزان تحرکات سیاسی بنی امیه و شخص معاویه به تبلیغات گسترده ای در مدینه
و در سفر حج پرداختند و در منی طرفداران و یاران خود را در خیمه ای جمع کرده و این سخنرانی را سامان دادند.
در این خطبه امام (ع) به بیان مسائلی همچون: علل سقوط یهودیان، اهمیت امر به معروف، مسئولیت
خواص و بزرگان جامعه، علل نکوهش بزرگان امت اسلامی، علل سقوط امت اسلامی، علل حاکمیت فاسدان بنی امیه،
افشای حکومت ظالمانه معاویه و فلسفه و اهداف حکومت اسلامی، پرداختند (ر.ک: دمشقی. ابی الغذاء تحف العقول،
ص 168؛ مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج 100، ص 79، ح 37؛ دشتی محمد.، نهج الحیاه؛ ج 6، صص 146-148)
3- سخنرانی دیگر امام (علیه السلام) در منی، یک سال قبل از مرگ معاویه، در جمع زنان و مردان و یاران بنی هاشم
و آن عده از انصار که او و خاندانش را می شناختند انجام گرفت. همچنین در این مجلس از بیش از هفتصد نفر از
حاجیان که بیشتر از تابعین بودند دعوت شد. و به افشای سیاست های شیطانی معاویه اشاره گردید.
در آنجا امام از حاضران درخواست نمودند تا سخنان ایشان را مکتوب کنند و به دیگران انتقال دهند و از کهنه شدن
آن مطالب اعلام خطر کردند! (ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص174، دشتی، محمد، مجموعه
نهج الحیاه، ج 6، ص 142-146)
4. خطبه امام (ع) در دفاع از ولایت و افشای یزید؛ پس از مرگ معاویه، و در مجلسی که مروان برای بیعت گیری
از ایشان با یزید ترتیب داده بود. (ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 14؛ خوارزمی، مقتل الحسین (ع)،
ج 1، ص 184؛ ابن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 24، دشتی، محمد، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 151)
5- سخنرانی امام (ع) در مکه، پس از فشار سیاسی یزید و فرماندار او بر ایشان و خبردادن از شهادت خود در
سرزمین کربلا با این عبارات که: برای من قتلگاهی معیّن گردیده است که در آنجا فرود خواهد آمد و گویا
با چشم خود می بیند که درندگان بیابان ها در سرزمینی در میان نوامیس و کربلا اعضاء مرا قطعه قطعه و
شکم های گرسنه خود را سیر می کنند و... هر کس آمادگی دارد تا در راه ما خون خود را بریزد و جان خود را به خدا
بسپارد با ما کوچ کند همانا من صبحگاه کوچ خواهم کرد. اگر خدای بزرگ بخواهد (ر. ک: ابن نما حلی،
مثیرالاحزان، ص 41؛ سیدبن طاووس، لهوف، ص 26، اربلی، کشف الغمه ج 2، ص29؛ بحرانی، عوالم، ج 17،
ص 216، دشتی، محمد مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 152)
6- امر به معروف امام (علیه السلام) همیشه به صورت سخنرانی همگانی نبوده است؛ بلکه در مواقع لازم و
بنابر شرایط از برخی افراد به نحو خصوصی دعوت می نمودند و ایشان را به معروف می خوانند به عنوان مثال
ماجرایی که درباره ی زهیر بن قین نقل شده شاهد براین مطلب است و شرح آن چنین است: جمعی از طایفه ی
بنی فزاره و بجیله نقل کرده اند که ما از مکه با زهیر بیرون آمدیم و عقب تر از حسین (ع) راه می پیمودیم
تا در بین راه با او مصادف شدیم. ولی چون زهیر نمی خواست با آن حضرت ملاقات کند، هر جا حسین (ع) منزل می کرد،
ما با فاصله دورتری از او منزل می کردیم. یکی از روزها، حسین (ع) در محلی اتراق کرد و ما هم مجبور شدیم
در همانجا منزل نماییم، هنگامی که به غذا خورد مشغول بودیم، شخصی جانب حسین (علیه السلام) آمدو گفت
: «ای زهیر بن قین! اباعبدالله (ع) مرا پیش تو فرستاده است تا به نزد او آیی» از شنیدن این سخن همه لقمه ها
را از دست افکندند و در دریای فکر غوطه ور شدند، مانند کسی که پرنده ای برسرش قرار گرفته است و می خواهد
او را بگیرد. همسر زهیر گفت: «سبحان الله! پسر پیغمبر تو را می طلبد و تو نمی روی؟ چه می شود اگر خدمتش
برسی و کلامی او را بشنوی؟» زهیر از جا برخاست و به سوی حسین (ع) رفت و پس از لحظه ای با چهره باز
و خوشحال بازگشت و دستور داد خیمه های او را کندند و وسایل او را نیز بردند و چادر او را نزدیک خیمه های
حسین (ع) بر پانمودند و به زوجه ی خود گفت: من تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم به خاطر من زحمتی به تو
متوجه گردد، من تصمیم دارم با حسین (ع) باشم و تن و جانم را فدای او کنم، سپس اموال و مهریه ی زوجه خویش
را پرداخت و او را به پسر عموهایش سپرد تا به خویشاوندانش برسانند. آن زن نزد زهیر رفت و گریه کرد و با او وداع
نمود و گفت: خداوند یار و یاور تو باشد و تو را به خوشبختی برساند. ولی از تو تمنا دارم، روز قیامت، نزد جدّ حسین
مرا نیز به یاد آوری، پس از آن زهیر به اصحاب خود گفت: هر که مایل است با من بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست.
[و این گونه بود که زهیر با دعوت امام (ع) به خیل یاران ایشان پیوست و از سعادت یافتگان شد]
(سیدبن طاووس، لهوف، ص 93-95)
7- نمونه ی دیگر امر به معروف امام حسین (ع) سخنرانی ایشان برای کوفیان، بعد از نماز ظهر در شراف بود
؛ همان منطقه ای که سپاه حُر با سپاه امام (ع) روبرو شده و رهگیری آغاز شد، هنگام نماز ظهر امام دستور داد
تا اسبان کوفیان را آب دادند و همه برای نماز آماده شدند و دو لشگر به امام حسین (ع) اقتدا کردند، امام (ع)
بعد از نماز ظهر به پا خاست و اظهار داشت: ایها الناس، انها معذره الی الله و الی من حضر من المسلمین... ای مردم،
این سخنان که می گویم در پیشگاه خدا برای اتمام حجت با شماست... (رک: شیخ مفید، ارشاد، ص 224؛
مجلسی، بحاراالانوار ج 44، ص 376 آملی، اعیان الشیعه، ج 1 ص 596، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 154)
8- سخنرانی در شب عاشورا در جمع اصحاب و یاران خود برای اتمام حجت با ایشان: (ر ک: تاریخ طبری، ج 3،
ص 315 و ج 7 ص 321؛ شیخ مفید، ارشاد ص 231، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 559، دشتی،
مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 156)
9- سفارش یاران به بردباری در روز عاشورا: صبراً بنی الکرام، فما الموت الا قنطرهٌ تعبر بکم عن البؤس و الضراء
الی الجنان... شما ای فرزندان کرامت و شرف، شکیبا و بردبار باشید. مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات
و سختی ها و به سوی بهشت برین و نعمت های جاویدان عبور می دهد... (ر ک: قولویه قمی، معانی الاخبار
ص 228، قولویه قمی، کامل الزیارات ص 37، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 158)
10- سخنرانی در صبح عاشورا و نکوهش کوفیان: وقتی سربازان یزید و کوفیان برای کشتار خاندان پیامبر
(ص) آماده شدند، امام حسین (ع) خود سوار بر اسب شده آنقدر پیش رفت که همگان امام را می دیدند،
آنگاه خطاب به کوفیان اظهار داشت یا اهل کوفه، قبحاً لکم و ترحاً و... الا لعنه الله علی الظالمین: ای کوفیان،
زشت باد روی شما! مرگ بر جماعت شما!... شما منکر کتاب کریم و پیرو شیطان رجیم شدید، شما دست از یاری ما کشیدید
و برای قتل ما هم دست شدید، آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است. (ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5،
ص 133؛ اربلی، کشف الغمه ج 2 ص ؛ دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 159)
11- اتمام حجتی دیگر با لشکر کوفیان؛ در صبح عاشورا امام حسین (ع) با جمعی از یاران خود به سوی
لشگر کوفیان رفت تا با آنان اتمام حجتی دیگر کند اما لشگریان یزید با ایجاد صداها و سخن های بیهوده مانع
سخنان پند آمیز امام شدند، امام حسین (ع) بر سرشان فریاد کشید و چنین گفت: ویلکم ما علیکم ان تنصتوا الی
فستمعوا قولی، و انما ادعوکم الی سبیل الرشاد،.... وای بر شما، شما را چه شده است که ساکت نمی شوید؟
تا سخنانم را بشنوید، همانا من شما را به راه رستگاری فرا می خوانم، هر کس از من اطاعت کند از
رستگاران و هرکس از سخنم سرپیچی کند از نابود شدگان خواهد بود.... (حرّانی، ابومحمد، تحف العقول
، ص 171؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 7، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 164)
8. به عنوان نمونه به سخنرانی حضرت در سفری که به شام داشتند و در مجلس معاویه اشاره می شود،
در آنجا امام حسین (علیه السلام) خطبه ای در دفاع از ولایت و حقانیت عترت (ع) ایراد فرمودند و اینچنین آغاز کردند:
نحن حزب الله الغالبون و عتره رسول الله (صل الله علیه وآله) الاقربون و اهل بیته الطیبون و احد الثقلین
اللذین جعلنا رسول الله (صل الله علیه و آله) ثانی کتاب الله - تبارک و تعالی، الذی فیه تفصیل کلَّ شیء لا یاتیه
الباطل من بین یدیه و لامن خلفه و المعول علینا فی تفسیر لا یبطینا تاویله بل نتبع حقایقه فاطیعونا فان طاعتنا مفروضه
ان کانت بطاعه الله و رسول مقرونه قال الله عزوجل:« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء
فردوه الی الله و الرسول» و...
: ما حزب پیروز خداوندیم و عترت رسول خدا و نزیکترین فرزندان او هستیم ما از خاندان پاک پیامبریم ما یکی از آن
دو چیز گرانبهاییم که رسول خدا ما را بعد از کتاب خدا دومی آن معرفی فرمود، کتابی که بیان هر چیزی در آن هست
و باطل از هیچ جانبی در آن راه ندارد کتابی که در تفسیر آن به ما پناه آورده می شود تفسیر آن دور از
دسترس ما نیست و حقایق آن را پیروی می کنیم، پس از ما پیروی کنید که اطاعت ما واجب و لازم است
زیرا که اطاعت ما در شما اطاعت خدا و پیامبرش قرار دارد و خداوند بزرگ فرمود: «فرمان برید خدا و پیامبرش و صاحب امر
خویش را و چون در چیزی اختلاف کردید آنرا به خدا و پیامبرش ارجاع دهید». و...
(شیخ حرّ آملی، وسائل الشیعه ص 144، ح45، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج 6، ص 136 و 137، ح 171)
- همچنین امام حسین (علیه السلام) در روزی دیگر و در فرصتی مناسب در مجلس معاویه بپا خاستند و به
شناساندن ویژگی های عترت پیامبر (ص) پرداختند:
انا ابن ماء السمائ و عروق الثری، انا ابن من ساد اهل الدنیا و بالحسب الناقب و الشرف الفائق و القدیم السابق
، انا ابن من رضاه رضی الرحمان و یخطه سخط الرحمن (ثم ردّ وجه للخصم فقال: هل لک أب کابی او کقدیمی؟
فان قلت لا تغلب و ان قلت: نعم نکذب.
: من فرزند مردی آسمانی و دارای قدرت می باشم؛ من فرزند کسی هستم که مردم جهان در شرافت
خانوادگی، ارزش های والای انسانی و سوابق درخشان اجتماعی همتای او نمی باشند، من فرزند
کسی هستم که خشنودی او خشنودی خدا و خشم او خشم پروردگار است. سپس امام (علیه السلام) رو کرد
به معاویه و فرمود: ای معاویه، آیا تو را پدری چون پدر من و سابقه ای چون سابقه ی من می باشد؟ اگر بگویی نه،
شکست خوردی، و اگر بگویی آری، دروغ گفتی (دشتی، مجموعه ی نهج الحیاه، ج 6، ص 138، ح 172)
9. ر. ک: سخایی. سیده مژگان تبیین دین به زبان زور، حدیث عشق و فطرت؛ صص 309-329)
10. امام حسین (ع): ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه
استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه فقال له رجل یابن رسول الله بابی انت و امی فما معروفه الله ؟ قال معرفه
اهل کل زمان اما مَهُم الذی یجب علیهم طاعته.
: ای مردم همانا خدای بزرگ بندگان را نیافریده مگر برای آن که او را بشناسند وقتی که او را پرستش کردند
از بندگی غیر او بی نیاز می شوند و مردی گفت: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد شناخت خدا
چگونه چیست؟ فرمود: اینچنین است که مردم هر زمان امامشان را که اطاعت او بر آن ها واجب است بشناسند.
(شیخ صدوق علل الشرایع، ص 9)
امام حسین (ع) از کسی پرسید: کدام از این دو کار نزد تو محبوب تراست: رهانیدن بیچاره ناتوانی از دست مرد
(ستمگری) که می خواهد او را بکشد؟ یا پیروزی آوردن برای مؤمن درمانده ی ضعیفی از شیعیان ما در برابر یک دشمن
(حیله گری) که می خواهد او را گمراه سازد؟ به این گونه که با (تعلیم) حجت ها و براهین الهی (ضعیف بیرون آید و)
نیرومند شود (بتواند) ناصبی را خاموش سازد و شکست دهد؟
سپس خود حضرت فرمود: بلکه نجات بخشیدن به این مؤمن درمانده از دست این ناصبی (شیطان زده)
محبوب تر است. خدای سبحان می فرماید: «و من احیاها فکانما احیاالناس جمیعا» (سوره ی مائده، آیه ی 32)
: (هر که نفسی را احیا کند گویا که همه ی مردم را احیاء نموده است) و هر که او را زنده نماید و از کفر به ایمان
ارشاد کند گویی همه ی مردم را از کشتار با شمشیرهای آهنین زنده نگه داشته است (پژوهشکده باقر العلوم
، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ص 748)
11. السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرء و تبیین، السلام علیک
حین تصلی و تقنت...السلام علیک حین تصبح و تمسی: سلام بر تو هنگامی که به پا می ایستی، سلام بر تو
هنگامی که می نشینی، سلام بر تو هنگامی که (فرامین حق) را می خوانی و تفسیر می کنی، سلام بر تو
هنگامی که نماز می خوانی و قنوت می کنی و... سلام بر تو هنگامی که صبح و شام می کنی) قمی، شیخ عباس،
مفاتیح الجنان زیارت آل یاسین، ص1125)
12. در این باره می توان به حال و هوای ایشان در شب عاشورا اشاره کرد؛ راوی گوید: آن شب را حسین (ع)
و یارانش در حالی به صبح رساندند که زمزمه ی مناجات و تضرع آنان شنیده می شد عده ای در حال رکوع و
جمعی در حال سجوع و دسته ای در حال قیام به عبادت مشغول بوند (سید بن طاووس، لهوف، ص 121)
13. مؤید این مطلب دعایی است که از امام عصر (ع) نقل شده؛ که ایشان آن را به ابوعلی محمد بن همام املاء
فرموده و به امر کردند که آن را بخواند، در این دعا معرفت الهی همراه معرفت به پیامبر و جانشین او ذکر شده است
که همه در گرو معرفت به خداوند است و این گونه آغاز می شود: اللهم عرّفنی فانک ان تعرفنی نفسک لم
اعرف رسولک اللهم عرفنی و رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک،
: خدایا، خودت را به من بشناسان که اگر تو مرا با خودت آشنا نکنی رسولت را نخواهم شناخت، ای خدا،
رسولت را به من بشناسان و گرنه حجت را نخواهم شناخت، خدایا، حجت را به من بشناسان و گرنه از دین
خود گمراه خواهم شد... (قمی، شیخ عباس، مفاتیح النجان «دعای در عصر غیبت امام زمان (ع) ص 1250)14.
در شب عاشورا امام حسین (ع) یاران خویش را گرد آورد و پس از ستایش خداوند به ایشان فرمود: بدانید که من
بر آنچه فردا میان من و این گروه پیش می آیدآگاهم. من به شما اجازه دادم که با رضایت به من همگی بروید.
من عهد و پیمانم را از شما برگرفتم. اینک شب همه جا را پوشانده است، آن را رهوار خویش گیرید. ایشان
در پی من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری ندارند. در آن هنگام برادران و برادرزادگانش و دو
پسر عبدالله جعفر گفتند: چرا چنین کنیم؟ آیا برای اینکه پس از شما زنده بمانیم خداوند هرگز چنین روزی
را نیاورد! نخست عباس بن علی این سخن را گفت و سپس دیگران این سخن و مانند آن را بر زبان آوردند،
همه ی یاران حضرت سخنانی مانند یکدیگر گفتند و یک صدا گفتند: به خدا قسم ما از تو جدا نمی شویم
و جان خویش را فدایتان می کنیم، ما بر سرو دست و سینه شما را حفظ می کنیم و آنگاه که کشته شدیم
وظیفه خویش را انجام داده و به پایان رسانده ایم. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4 ص317-318.
ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج3، ص285؛ شیخ مفید، الارشاد ص 258-259 و ر.ک:؛ خوارزمی مقتل الحسین،
ج 1، ص 250-251)
15. اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم (سوره ی نساء، آیه 59)
- من یطع الرسول فقد اطاع الله (سوره ی نساء، آیه 80)
- انما ولیکم الله و رسول و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوا و یوتون الزکوه و هم راکعون (سوره ی مائده، آیه 55)
- وصایای امام (ع) به خواهرشان حضرت زینب (سلام الله علیها) و اطاعت و تبعیت بی چون و چرای حضرت
زینت (س) از امام زمان خود نمونه ای از این فرمانبری است:
در شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) آنگاه که مشغول اصلاح شمشیر خود بود اشعاری در بی وفایی
مردم دنیا می خواند حضرت زینت (س) تا سخنان برادر را شنید فریاد زد: ای کاش مرگ مرا نابود کرده بود.
امام حسین [که فریاد خواهر را شنیدند فرمودند:] یا اخیه! لا یذهبنَّ بحلمک الشیطان! ای خواهرم، شیطان صبر و حلم
تو را نزداید و در تداوم دلداری این وصیت را کردند:
ای خواهر من راه صبر و شکیبایی را در پیش گیر و بدان که همه ی مردم دنیا می میرند و آنان که در آسمان
ها هستند زنده نمی مانند، همه ی موجودات از بین رفتنی هستند، مگر خدای بزرگ که دنیا را با قدرت خویش
آفریده است و همه ی مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خدای یکتا! پدر و مادر و برادرم حسن؛ بهتر از
من بوند که همه به جهان دیگر شتافتند و من و آنان و همه مسلمانان باید از رسول خدا (ص) پیروی کنیم
که او نیز به جهان باقی شتافت، خواهرم، تو را قسم می دهم که بعد از شهادت من گریبان چاک نکنی،
صورتت را خراش ندهی و ناله و فریادت بلند نشود (دشتی، نهج الحیاه، ج 6، ص 359)
16. در این باره ماجرا های بسیاری نقل شده که در اینجا به دو نمونه از آن ها اشاره می کنیم:
- جریان اول درباره ی جون غلام ابی ذر است، نقل است که در روز عاشورا خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد
و برای رفتن به میدان نبرد از ایشان اذن خواست؛ امام به او فرمودند: من به تو اذن دادم که از این زمین بیرون
بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در راه ما خود را مبتلا مساز!
غلام عرض کرد : ای پسر پیغمبر، آیا رواست من در زمان خوشی و نعمت، نان خور شما باشم و در سختی ها
شما را تنها بگذارم؟ درست است بویم بد، مقامم پست و رنگم سیاه است اما شما بر من منت بگذارید و به
آسایش جاویدان بهشتی برسانید تا بدنم خوشبو، مقامم شریف و رویم سفید شود. نه به خدا قسم از شما دور
نمی شوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما در آمیزم و پس از آن به جنگ پرداخت و جنگید تا کشته شد.
(سید بن طاووس، لهوف، ص 135)