ای نگاهت نخی از مخمل و از ابريشم
چند وقتی است که تنها به تو می انديشم
به تو آری٬ به تو يعنی به همان منظر دور
به همان سبز صميمی به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
يعنی آن شيوه فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دل آرايی تو
به صبوری به خموشی به شکيبايی تو
شبهی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
يک نفر مثل خودم ٬ عاشق ديدار من است
يک نفر ساده ٬ چنان ساده که از سادگيش
می توان يک شبه پی برد به دلدادگيش
آی بی رنگ تر از آينه ! يک لحظه بايست
راستی ٬ اين شبهه هر شبه تصوير تو نيست
حتم دارم که تويی آن شبهه آينه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست ٬ به انکار مکوش